محله آخونی .... آخینی محله پدری و ریشه های زندگی ام
| ||
| کرسی و نحوه استفاده آن در شهر و روستاها
کرسی گرم زمستان همواره آماده پذیرایی از اهل خانواده بود .لحاف کرسی بر روی کرسی گسترده شده بود و بر روی ان مجمعه ای مسی گذاشته بودند .کرسی دارای چهار طرف برای نشستن بود که هر طرف ان مختص کسی بود و هیچ فردی به خود اجازه نمیداد به حریم دیگری تجاوز نماید . قسمت شمال اتاق که در اصل بالای اتاق محسوب میشد بالا کرسی بود و مخصوص پدر خانواده ، یکی از طرفین چپ و راست نیز مخصوص مادر بود ،فرزند ارشد در طرف مقابل مادر جلوس می کرد و جای کودکان در قسمت پایین کرسی یا همان چاله کرسی بود . هوا هنوز تاریک نشده جمع خانواده تکمیل می گردید و همه اهل خانواده در کنار هم به استراحت میپرداختند . جمع خانواده بسیار گرم و صمیمی با هم به درد دل می پرداختند و در جریان کم و کیف احوالات یکدیگر قرار می گرفتند . دم دمای صبح که هوا کمی سردتر میشد آتش کرسی به تجدید کردن احتیاج داشت و چون در آن زمانه ها تمامی زحمات خانه بر روی دوش مادران بود مادر خانواده منقل کرسی را به بیرون برده و آتش آن را مهیا می کرد و به زیر کرسی برمی گرداند تا اهل خانواده کرسی گرمی داشته باشند . ----------------- اما امروزه به یمن وجود نعمت گاز اغلب منازل دارای شوفاژ و بخاری گازی می باشد که با وجود این که گرمای قابل قبولی دارد اما آن صمیمیتی را که در کنار کرسی در بین اهل خانواده ها وجود داشت را ندارد ،هر کس اتاقی را برای خود در اختیار گرفته و با لبتاپ و کامپیوترش در دنیای اطراف خود سیر می کند . برادر از حال برادر خبر ندارد ،خواهر از حال و روز برادرانش بی خبر است و کلا یک گسست در بین اهل خانواده ها وجود دارد .اما با گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژی روز به روز در بین اشخاص فاصله ایجاد می گردد امیدوارم روزی فرا برسد که کانون خانواده ها همانند زمانهای قدیم روز به روز گرمتر گردد . و ........ در چهار طرف این کرسی ها افراد خانواده جای میگرفتند . اگر خانواده
پرجمعیت بود در هر طرفش دو نفر می خوابیدند .و ..... واقعا صفایش یادش بخیر باد .
چندی است كه روشهای نوين گرمايی از بخاريهای نفتی گرفته تا برقی و انواع
بخاريهای گازی ، باعث شده که كرسی ها بطور كل فراموش شده اند.
تحقيقات نشان میدهد كه همچنان كرسی ها جايگاه ديگری در بعضی روستاها
دارد .
کرسی ، جدای از گرمای خاصش كه به انسان آرامش می داد و رطوبت را از
استخوانها دور می كرد، مهر و محبتی به اهل خانه و مخصوصا فامیل می داد كه
دور كرسی نشستن و روبروی هم قرار گرفتن، و به چهره هم نگريستن و با هم
به گفتگو نشستن در هيچ كجای دنيا نتوان مشابه آنرا يافت. و چه بسا رنگ
رخساره خبر از سر ضميری می داد كه شايد اندوهی در دلش داشت و چه زيبا
برای زدودنش همه اقدام می كردند. يا با جملاتی و تعریف خاطراتی تجربه آمیز ،
آرامش را به طرف هديه می دادند و يا دست به كار می شدند و با همدلی ،
اندوه دلی را به شادی بدل می ساختند.
بسیاری از ما، نشستن و خوابیدن زیر کرسی، با آن حرارت دلچسب و بی نظیر و
خواب آورش را، تجربه کرده ایم و زمستانهایی را که همراه با بزرگترهای خانواده،
با خوردن خوراکیهای زمستانی و شنیدن حکایات پدربزرگ و مادربزرگ سپری
می شدند را از جمله خاطره انگیزترین دورانهای زندگی و کودکی و نوجوانی خود
می دانیم. بد نیست با نگاهی از چند و چون درست کردن کرسی باخبر شویم :
کرسی چگونه وسیله ای بود؟ کرسی از چهار پایه ای (میزی) از چوب به اندازه ۱x۱ متر و بیشتر و گاهی مستطیل
تشکیل شده بود که حدود سه وجب بلندی داشته، روی آن را با لحافی بزرگ در
اندازه های ۴x۴ یا ۷x۷ متر و گاهی بیشتر یا کمتر میپوشاندند. سپس روی لحاف را
با ترمه و یا چادر شب سفید و یا لحاف مناسبی تزئین کرده و به تناسب بزرگی و
کوچکی کرسی، مجمعه ای مسی برای قرار دادن چراغ، سماور و ظروف خوراکیها
روی آن قرار میدادند. اطراف کرسی را تشک، زيرانداز و پتو گذاشته و با تكيه بر پشتی
يا بالشتی بر روی آن می نشستند .
تشک پای کرسی معمولا کوتاهتر اما پهن تر از تشک معمولی بود به طوری که با
قرار گرفتن در چهار طرف کرسی، لبه ها روی هم نیافتاده و ناهموار و ناراحت نباشد.
با گذاشتن کرسی ، بزرگ خانواده در آن شب با پاکتی شیرینی وارد خانه می شد .
این کرسی ها توسط نجاران مجرب محله درست می شد .
![]() و .... آتش كرسی :
در زیر این میز و تشکیلاتی که وصفش گفته شد، یک منقل قرار می گرفت که حرارت
مطبوع زیر کرسی را تامین می کرد و آماده کردن آن هم روشی مخصوص به خود داشت.
ابتدا داخل آنرا خاکستر الک کرده میریختند و وسط خاکسترها را گود کرده، خاکه ذغال
ریخته، آتش ذغال می گذاشتند و باد میزدند تا آتش ذغال به خاکه ذغالها برسد. سپس
به آهستگی و ملایمت روی آنرا با کفگیر خاکستر داده، خاکسترهای دور منقل را به دور
خاکه ها و آتش رو برگردانده، فشرده و صاف می کردند. سپس منقل را برای از بین رفتن
بوی ذغال مدتی در فضای آزاد باقی گذاشته و سپس زیر کرسی می گذاشتند.
اين منقلها در شهر رايج بود آنهم نزد خانواده هاي متوسط. هر چند ساعت یکبار یک
لایه از خاکستر روی آنرا پس زده، آتشش را تند می کردند. این روش آتش کردن مخصوص
اولین منقلی بود که زیر کرسی قرار داده می شد، از اینجا به بعد، هربار منقل را
"خاکه رو خاکه" می کردند، به این ترتیب که آتش باقیمانده ته منقل را با" کفگیر مخصوص "
برداشته، خاکه تازه در منقل ریخته، آتش را مجددا رویش میریختند و خاکستر میدادند.
![]() یک مایه آتش دیگر، گلوله بود که از " خاکه ذغال " تهیه می شد. به این ترتیب که در
تابستان، خاکه ذغالها را در طشت آبی می ریختند، شنهای آن که ته نشین می شد،
ذغالهای روی آب مانده را جمع می کردند و با دست به شکل گلوله هایی سفت و فشرده
مانند کوفته درآورده و در آفتاب خشک می کردند.دو سه تا از این گلوله ها را در اولین آتش
در ته منقل گذاشته، رویش را خاکه و آتش می دادند و باقی مراحل به شکل مذکور اجرا
می شد.
در بعضی خانه ها چاله ای گرد و مدور به عمق ۲۵ سانتی متر نسبت به كف اتاق برای
كرسی حفر می كردند آنهم به اندازه چهارپايه كرسی ، تا كرسی از چهار پايه داخل آن
قرار گيرد و وسط آنرا به عمق ۳۰ سانتي متر دايره وار مي كندند تا به عنوان آتشدان،
زغالهاي گُر گرفته در آن ريخته شود. دور اين چاله را با گچ و يا گِل صاف می کردند و آتشی
كه از قبل آماده می كردند در آن می ريختند. كار ساختن چاله كرسی توسط بنا انجام
می شد .
با فرا رسيدن فصل گرما از اواسط بهار كرسی ها جمع می شد اما بعضی ها براي زدودنِ
دردِ استخوانِ پاهايشان از كار کارگری و كشاورزی ، ديرتر اقدام به برداشتن كرسی ميكردند.
چاله كرسی همواره و همیشه برجای بود و با ميز پایه كوتاهی كه از چوب ساخته می شد
با برداشتن كرسی ، بر روی چاله قرار مي گرفت و با گذاشتن فرش روی آن سطح اتاق
همسطح می شد و چيزي به چشم نمی آمد.
تهيه زغال :
کشاورزان شاخ و برگها و تنه درختان پوسیده درختان را سوزانده، خفه نموده و ذغال
می کردند. ذغال فروشها قطعات درشت آنرا به نام " ذغال " ، نیمه درشت را به نام
" مویزه "و نرمترها را به نام "خاکه " می فروختند.معمولا دو نوع ذغال در ذغال فروشیها
موجود بود، یکی همین ذغال جنگلی که نوع مرغوب، پر مغز و با دوام بود و قیمتی گرانتر
داشت و نوعی که ذغال "باغی" نام داشت و از درختان باغهای اطراف شهر مانند درختان
میوه، بید، تبریزی و زبان گنجشک تهیه می شد و پوک و بی دوام بود و ارزانتر عرضه
می شد.
![]() با گذشت زمان و ابداع وسائل جدید منقلهای برقی، بخاری برقی و بخاری نفتی و گازی
جزو لوازم اصلی خانه شد. این وسایل جای کمتری اشغال می کردند و با گرم کردن تمام
فضای خانه، زندگی را برای اهل منزل بسیار آسانتر می کرد و به این ترتیب کرسی با تمام
لذتی که داشت، کم کم برچیده شد.
لحافهای بزرگ آن به لحافهایی کوچکتر تقسیم شد و چهارپایه یا میز کرسی هم به
استفاده دیگری رسید یا فروخته شد و خلاصه آثار وجود کرسی از خانه ها رخت بربست.
امروزه، کرسی تنها به خاطره ای شیرین تبدیل شده است .
( یاد گرمای دلچسب زیر کرسی بعد از بازی ( قار گول لسی - گلوله برف بازی ) - بعد از اینکه
دستهایمان ازشدت سرمای برف ها مثل لبو قرمز و کرخت می شد- خیلی می چسبید ،بخیر ).
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات برچسبها: href="<-TagLink->">
کرسی های دورن کودکی ام
خزيده خاطره من به قاب كُرسی ها صدای قصه مادربزرگ پيچيده است
شاعر ..؟ موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات برچسبها: href="<-TagLink->"> آقای یعقوب شجری ، از افتخارآفرینان محله مان در فوتسال ( پتروشیمی ) و کوهنوردی
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس افتخارآفرینان برچسبها: href="<-TagLink->"> ![]()
هنوز هم دیر نشده ......
در سر سجاده نمازش ، تنها دو روز مانده به پایان عمرش ، تازه فهمید که هیچ زندگی
نکرده است . تقویمش پر شده بود و تنها دو روز ، آری فقط تنها دو روز از زندگی اش
خط نخورده باقی مانده بود .
عجب ، چقدر سرش مشغول زندگی روزمره و دویدنهای بیهوده گردیده بود . تازه فهمید
که اصلا " زندگی " نکرده است .
روزها و شبهای زیادی را برای ثروت اندوزی دویده بود . انگار همین دیروز بود که
بعد از فارغ التحصیلی از درس ، تصمیم گرفته بود هر طوری شده برای آینده اش و
راحت زندگی کردن ، پولدار شود . اصلا نفهمید که ازدواج و بچه دارشدنش کی اتفاق
افتاد . نه تفریحی ، نه گردشی ، نه زیارتی و ....
از اینکه تا بحال نمازش را " با توجه " نخوانده بود ، دلش هری پایین ریخت . یادش آمد
که به هیچ بنیاد خیریه ای ریالی کمک مادی نکرده است ، دست فقیری را نگرفته و دستی
بر سر یتیمی نکشیده است .
آشفتگی شدید و درماندگی غریبی سراپای وجودش را فرا گرفت .
در خیال خودش نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری را از خدا بگیرد و کارهای نکرده اش
را جبران کند . کمی هم به اهل و عیالش برسد و به معنای واقعی ، کمی هم زندگی کنند .
با درماندگی شروع به جیغ و داد کرد ، خدا سکوت کرد . دستهایش را به سر و رویش
زد ، خدا سکوت کرد .
آسمان و زمین را بهم ریخت ، خدا سکوت کرد . به پرو پای فرشته ها و انسان پیچید ،
خدا بازهم سکوت کرد . کفر کفت و سجاده اش را چنگ زد ، خدا بازهم سکوت کرد .
دلش گرفت و بآرامی شروع به گریستن کرد و با همان حال روی سجاده اش افتاد
خدا سکوتش را شکست و گفت : عزیزم ، یک روزت را با بد و بیراه و جار و جنجال
از دست دادی . فقط یک روز از عمرت باقی مانده ، بیا و این یک روز را به معنای
واقعی زندگی کن .
در لابلای هق هق گریه اش گفت : اما با یک روز ..... تنها با یک روز چه کار میتوان
انجام داد ؟ااا
خدا گفت : آنکس که لذت یک روز واقعی زیستن را تجربه کند ، انگار که هزار سال
زیسته است . و آنکه امروزش را درنمی یابد ، هزاران سال هم که باشد به کارش
نمی آید . آنگاه خداوند سهم یک روز باقیمانده اش را در دستانش ریخت و گفت :
بنده ی من ، حالا برو و این یک روز را واقعا زندگی کن .
او مات و مبهوت به زندگی که در میان گودی دستانش می درخشید ، نگاه کرد .
اما می ترسید که حرکت کند . می ترسید که راه برود و زندگی از لای دستانش بیرون
بریزد . قدری ایستاد و با خودش گفت :
وقتی دیگر فردایی ندارم نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد . بگذار لااقل این
یک روزه ام را زندگی کنم .
با جان و دل زندگی را به سر و رویش پاشید . شروع کرد به دویدن . زندگی را بویید .
زندگی را نوشید . چنان به وجد آمده بود که دید می تواند تا آن سر دنیا هم بدود .
می تواند بال هم بزند . پا روی خورشید بگذارد . می تواند .......
او در آن یک روز ؛ هیچ پولی کسب نکرد . هیچ برجی نساخت ؛ هیچ ملکی نخرید ؛
و هیچ فکر منفعتی نکرد .
او در همان یک روز آخرش ؛ دست بر پوست درختان کشید ، روی چمنها خوابید ،
کفشدوزکی را از نزدیک لمس کرد و به بالهای قشنگش نگاه کرد ،سرش را بالا گرفت
و به آنهایی که او را نمی شناختند سلام کرد .و برای آنهایی هم که دوستش نداشتند ،
دعا کرد .
حسابهای بانکی اش را درهمانروز به نفع امور خیریه منتقل کرد و سبک شد . او در
همان یک روز با زندگی آشتی کرد و خندید . از ته دل هم خندید ، از ته دل لذت برد ،
و سرشار از احساس زندگی شد . بخشید و عاشق شد و .......
او همان یک روز را زندگی کرد وعبور کرد و تمام شد .......
فرشته ها در تقویم خدا نوشتند :
" او امروز درگذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود " ......
......و هنوز هم دیر نشده ........
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 1 / 11 / 1393برچسب:خدای مهربان,رجعت, ] [ 9:47 ] [ غ . آ ]
مرحوم شادروان حاج فیروز شجری اقدم - محوطه دانشگاه تبریز 1350 ( رحمت اله علیه )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> حاج مجید اکبریان و مرحوم حاج فیروز شجری اقدم - ( حیاط قدیمی اول دربند مطلب - 1351 ) موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 29 / 12 / 1397برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:2 ] [ غ . آ ]
آقای حاج حمید خادم حقیقیان - حاج مجید اکبریان ( 1346 - بلوار دانشگاه تبریز )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 1 / 7 / 1397برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:0 ] [ غ . آ ]
حاج مجید اکبریان و دوستش - پارک ارومیه 1342
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 1 / 2 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 10:54 ] [ غ . آ ]
چرا مقبره " حر بن یزید ریاحی " خارج از کربلاست ؟ا
حر بن يزيد رياحی، نخستين كسی بود كه راه را بر سفيران كربلا بست، ولی در پايان
كار به اوج عزت و شرافت، يعني شهادت در راه حسين(عليه السلام)، دست يافت و
خود را برای هميشه در صف آزاد مردان و احرار قرار داد و قبر و نامش را در تاريخ جاودانه كرد.
پیکر آن آزادمرد را قبيله اش ، بن رياح ، از ميدان جنگ خارج كرد و در روستايی در 7 كيلومتری شمال غربی كربلا به خاك سپرد. همان جا كه امروزه به سبب وجود
قبر او به « روستای حرّ » معروف است . آستان مبارك آن شهيد در 370 ق به دستور
عضدالدوله ديلمی ساخته شد. در 914 ق شاه اسماعيل صفوی، كه خود به زيارت
اين آستان مشرف شده بود، به تجديد بنای آن پرداخت. اين بنا يك بنای ساده در ميان
صحرا است كه به صورت يك چهار ديواری آجری و قلعه ای مستحكم به دستور مادر
آقاخان محلاتی ساخته شده است . اين مزار صحن و گنبدی با كاشی آبی و ضريح
نقره ای دارد. ناصر الدين شاه، كه آن جا را زيارت كرد، در آن دوران از خرابی و وضع
نامطلوب و نگه داری بد آن بقعه به مدحت پاشا ، حاكم كربلا ، گلايه كرده و برای تعمير
و نگه داری بهتر آن سفارش هايی كرده بود .
بنا بر اين گزارش، در 1330 ق تعميراتی در آن آستان انجام گرفت و ايوانی در آن تعبيه شد. كتيبه بالای اين ايوان نشان دهنده بانی و تعمير كننده آن است :
« قد عمر هذا المكان بهمة آقا حسين خان شجاع السلطان همدانی دام ظله الفانی
سنه 1330 ق » .
در قسمت شرقی صحن، حجره هايی در دو طبقه جهت سكونت زائران ساخته شده و
هنرمندان ايرانی در 1396 ق، حرم را آئينه كاری كردند .
حکایت شاه اسمعیل و تازگی زخم
در كتاب «تنقيح المَقال» مامَ قانيی نقل مي كند ( از حائري از سيّد نعمة الله جزائري در
كتاب «أنوار نعمانيّه» كه او ميگويد ):
جماعتی از مردمان معتمد و موثّق برايی من نقل كردند كه چون شاه إسمعيل بغداد را به
تصرّف خود درآورد براي زيارت قبر حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام به كربلا آمد و چون از
بعضيی از مردم شنيده بود كه به حرّبن يزيد رياحی طعن مي زنند، به سمت قبر حرّ آمد و
دستور داد قبر حرّ را نبش كنند . چون قبر حرّ را نبش كردند، ديدند كه به همان هيئت و
كيفيّتيی كه كشته شده است خوابيده است ، و بر سر او دستمالی ديدند كه با آن سر حرّ
بسته شده بود.
شاه اسماعيل در كتب تاريخی خوانده بود كه در واقعه كربلا كه سر حرّ مورد اصابت قرار گرفت و حضرت سيد الشهدا عليه السلام دستمال خود را بر سر حرّ بستند و حرّ با همان دستمال دفن شده است، براي باز كردن و برداشتن دستمال تصميم گرفت. چون آن دستمال را باز كردند خون از سر حرّ جاری شد بطوريكه از آن خون قبر پُر شد و چون دستمال را بستند خون باز ايستاد و چون دوباره باز كردند خون جاری شد و هر چه كردند كه بتوانند آن خون را به غير از همان دستمال بند بياورند و از جريانش جلوگيريی كنند ميسّر نشد. و از اينجا دانستند كه اين قضيّه موهبت الهيی است كه نصيب حرّ شده است. شاه إسمعيل دستور داد قبّهای بر مزار او بنا كردند و خادمی را بر آن گماشت تا آن بقعه را خدمت كند . ( التماس دعا دارم ). " السلام علیک یا آزاده ی کربلا "
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات برچسبها: href="<-TagLink->"> آقای احد فتحی - گذر عمر
از هم محلی های مودب موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس افتخارآفرینان برچسبها: href="<-TagLink->"> آقایان : فریدون(حمید) فرشباف آقاجانی-حاج محمود فرشباف آقاجانی- حاج حبیب خادم حقیقیتان - حبیب خادم حقیقیان و یداله پور زیرک و ( حمید خوب نیاز که در عکس غایبه ) ( دهه 40 )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> آقایان : علیرضا و غلامرضا و محمدرضا همگی حاج اسدپور رزمی (داخل سازانداباغی - دهه 40 )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 9 / 5 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 10:7 ] [ غ . آ ]
آقایان : مرحوم سرهنگ سیدفخری - اکبر شادبافی - سیدمرتضی میرطالبی - محمدرضا حاج اسدپور رزمی ( قبل از انقلاب - طبقه فوقانی سازانداباغی ) توضیح ( سازاندا باغی - کل محله کوی توحید فعلی - باغ بزرگی بود که قسمت شمالی اش همین روبروی انتقال خون و مغازه های بنگاهی و چلوکبابی و دکتر است و و از جنوب خیابان ورزش میباشد )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 9 / 5 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 10:5 ] [ غ . آ ]
آقایان : محمدرضا و مرحوم مشهدی حسن و غلامرضا همگی حاج اسدپور رزمی ( پدر و پسران - دهه 40 )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 9 / 5 / 1392برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 10:2 ] [ غ . آ ]
آقایان : سیدمرتضی میرطالبی -مرحوم سرهنگ سید فخری - اکبر شادبافی - محمدرضا حاج اسدپور قبل از انقلاب
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 9 / 5 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 9:57 ] [ غ . آ ]
آقایان : رضا شادمانی - سیدرضا میرقاسمی - باقر فرحناک - ناصر حسینی کیا ( در سفر به سرعین )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 8 / 1 / 1395برچسب:محله آخونی,آخونی, ] [ 21:14 ] [ غ . آ ]
مرحوم حاج حسن و مجید شادبافی و حاج ایوب شادمانی ( در جشن عروسی مجیدآقا )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> آقایان : بیوک آقا علیدوخت آخونی-حاج ایوب شادمانی-مرحوم میرحسین فرشبافیان و اسماعیل علیدوخت آخونی ( سفر شمال کشور )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> ایوب آقا شادمانی و (حبیب آقا آژدان ) و پسرش داوود و دخترشان در مشهد مقدس - شهریور 1338
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> آقایان :ایوب شادمانی- مجید خادم حقیقیان - حاج فریدون(حمید)فرشباف-حاج حبیب خادم حقیقیان ( دهه پنجاه )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> آقایان : حمزه فرحناک - ایوب شادمانی - سیدرضا میری زاد بوذری-احد ضیایی -محمد عمرانی زاده
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> اوایل انقلاب و شاخسی محله با مداحی مرحوم کربلایی فرمان بنده . مرحوم سیدحسین حسنپورخدایی با کربلایی یحیی همکار و آقا جواد خادم حقیقیان هم در عکس دیده میشود
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 8 / 1 / 1394برچسب:محله آخونی,محرم آخونی, ] [ 21:6 ] [ غ . آ ]
از راست آقایان : حاج حبیب نیک نیازی-حاج حبیب خادم حقیقیان -حاج ایوب همکار -حسن آقا حسن زارع رجبی - مجید گوهر گرانبها - محمدرضا نیک نیازی - احمد فرشباف
اوایل انقلاب و بعد از شهادت هم محله ای مان شهید یونس همکار ، مسابقات فوتبال بیاد شهدای آخونی برگزار شده بود . موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس های ورزشیعکس افتخارآفرینان برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 8 / 6 / 1392برچسب:محله آخونی,ورزشکاران آخونی, ] [ 21:1 ] [ غ . آ ]
حسن آقا زارع رجبی - سرهنگ مقصود علیپور نیاز
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس های ورزشی برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 8 / 5 / 1392برچسب:محله آخونی,ورزشکاران آخونی, ] [ 20:59 ] [ غ . آ ]
مجید گوهر گرانبها - محمدعلی رمضانیلر - حسن زارع رجبی - محمدرضا نیک نیازی
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 9 / 3 / 1398برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 20:56 ] [ غ . آ ]
مرحوم میرحسین آقا میر قاسمی (پدر مهربان میرجعفرآقا و میرعلی اصغر آقا ) ریش سفید و سید اولاد پیغمبر و دارای انفاس قدسیه ، که به هیئت های عزاداری و شاخسی محله عظمت دیگری بود ( رحمت اله علیه )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 12 / 11 / 1394برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 18:6 ] [ غ . آ ]
کربلایی محمد ( مشی ) از هم محله ایهای باادب و مهربان
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس های ورزشی برچسبها: href="<-TagLink->"> مرحوم حاج محمد باقر رنجبر اسداللهی ( بالا بی بی اوغلی )، ریش سفید باادب و مهربان محله آشاغی کوچه ، که با برادر بزرگشان مرحوم حاج اسداله ( بویوک بی بی اوغلی ) امورات مسجد پایین را اداره می کردند .( رحمه اله علیهیم )
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 8 / 2 / 1395برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 20:36 ] [ غ . آ ]
آقای ناصر حاج عباس اوغلی - آقای حسن زارع رجبی (اوایل انقلاب جنب جواد آقا بقال)
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 8 / 2 / 1395برچسب:محله آخونی,آخونی, ] [ 20:57 ] [ غ . آ ]
|
|
[ طراحی : ایراناسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |